روزشمار عملیات های دفاع مقدس

نوار زمان هشت سال جنگ تحمیلی

کد خبر : 55524
تاریخ خبر : 1403/11/05-23:43
تاریخ به روز رسانی : 1403/11/06-18:00
تعداد بازدید : 47
نسخه قابل چاپ

زندگی نامه سردار شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری)

غلامحسین افشردی معروف به حسن باقری، از فرماندهان اطلاعات نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در جنگ تحمیلی بود. وی در عملیات ها'>عملیات های فتح المبین، بیت المقدس و رمضان فرمانده قرارگاه نصر بود و عملیات را هدایت و فرماندهی می کرد، همچنین به عنوان فرماندهی قرارگاه نصر، در اجرای عملیات آزاد سازی خرمشهر نقش مؤثری را ایفا کرد.

زندگی نامه سردار شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری)
دانلود فایل ضمیمه صوتی
دانلود فایل ضمیمه ویدیویی
نام: غلامحسین نام خانوادگی: افشردی سال تولد: 1334 محل تولد: تهران نام مستعار: حسن باقری نام پدر: مجید وضعیت تأهل: متاهل و دارای یک دختر به نام نرگس مدرک تحصیلی: دانشجوی حقوق دانشگاه تهران تاریخ شهادت: 9/11/1361 محل شهادت: فکه محل دفن: قطعه 24 گلزار شهدای بهشت زهرا سال 1334

تولد و کودکی
هم زمان با سوم شعبان ـ تولد امام حسین(ع)ـ در حالی که هفت ماهه بود و 800 گرم بیشتر وزن نداشت، در بیمارستان مادران تهران به دنیا آمد. نذر امام حسین(ع) اسمش را غلامحسین گذاشتند. او یک خواهر به نام بتول و دو برادر به نام های محمدحسین و احمدحسین داشت. پدرش در وزارت راه کار می کرد و موقع تولد کودک در خانه سازمانی وزارت راه در حوالی میدان ارک زندگی می کردند. در یک سالگی سیاه سرفه گرفت. زمانی که دو سالش بود همراه خانواده به کربلا رفت و به خاطر شیطنت و بازیگوشی، گم شد اما با جستجوی فراوان و توسل به آقا امام حسین(ع) پیدا شد. از سه سالگی در خیابان قنات آباد مولوی زندگی کردند. پنج ساله بود که مبتلا به دیفتری شد. وقتی به کلاس اول دبستان پا گذاشت، خانه ای در میدان خراسان، خیابان رسام، کوچه قائمیه پلاک 14 خریدند. غلامحسین، برخلاف ضعف و ناتوانی جسم در بدو تولد، به خواست خداوند و با زحمات مادر رشد کرد و خیلی زود به کودکی بازیگوش و شلوغ تبدیل شد. در دوران مدرسه، مادر مدام به او می گفت: غلامحسین مشق هایت را بنویس، درست را بخوان اما گاهی نمی دانست کتاب و دفتر هایش را کجا گذاشته است. از نوجوانی ماجراجو بود. به موتور سواری خیلی علاقه داشت. از کلاس چهارم دبستان به بعد با همسالانش هیئت تشکیل دادند و در آن به خواندن قرآن، تعریف روایات و احادیث و ذکر مصیبت می پرداختند. بعد از پایان دوره ابتدایی فعالیت هایش را در مسجد ادامه داد. خانواده غلامحسین، خیلی مرفه نبودند اما مادر، روی دوستان پسرش حساس بود. غلامحسین رابطه دوستانه ای با پدر و مادرش داشت و خیلی به آنها احترام می گذاشت. سعی می کرد از مشکلات فامیل باخبر شود و تا آنجا که می توانست مشکلات آنها را حل کند. هیچ وقت به طور مستقیم کسی را نصیحت نکرد، او همیشه از طریق رفتارش به دیگران مسایل را می فهماند نه گفتارش. در واگویی خاطرات زندگی او همواره این موضوع روایت می شود که: مادر بیشترین اثر تربیتی را روی او گذاشته است. مادرش می گوید: من روی دو چیز حساس بودم، حلال و حرام و راستگویی. حتی خودم او را به سینما می بردم. فیلم هایی را انتخاب می کردم که ضرر اخلاقی نداشته باشد.

تحصیلات
وقتی به کلاس اول دبستان پا گذاشت به خانه ای در میدان خراسان رفتند. غلامحسین، بازیگوش و شلوغ بود. دوران دبستان را در مدرسه مترجم الدوله ـ شهید مشهدی رحیم ـ گذراند. او در همین دوران، بچه های همسن و سال خودش را جمع می کرد و قرآن و مسایل شرعی یادشان می داد. پس از آن به دبیرستان مروی رفت. نمرات درسی اش متوسط بود اما کتاب های زیادی مطالعه می کرد. به قرآن و احادث و روایات خیلی علاقمند بود اما به دروس مدرسه خیلی علاقه نشان نمی داد. او در دوران دبیرستان همچون پروانه ای است که به ناگاه از پیله کودکی و نوجوانی بیرون می جهد و به بلوغ فکری و مذهبی شگرفی می رسد. در کنار این خودسازی و نبوغ ذاتی، جهد و کوشش مادر در ابعاد تربیتی، سهم مهمی را در این تحول دارد. سال 1354 دیپلم ریاضی گرفت و در کنکور دانشگاه شرکت کرد. در هشت رشته قبول شد. رشته دامپروری دانشگاه ارومیه را انتخاب کرد. فقط سه ترم در دانشگاه ارومیه ماند. با مطالعه تاریخ زندگی اش می توان به این نتیجه رسید که از طرفی رشته دامپروری مورد علاقه اش نبود و با روح پرتلاطم وی سازگاری نداشته است و از طرفی فعالیت های مذهبی، سیاسی و برخورد با استادان غرب زده منجر به اخراج او از دانشگاه شد. فروردین سال 1358 تصمیم به ادامه تحصیل گرفت. چون مسایل مهم جامعه را مسایل اجتماعی و سیاسی می دانست و می خواست در رشته علوم انسانی کنکور بدهد پس یک ماه درس خواند و موفق به اخذ دیپلم ادبی شد. بعد از آن در کنکور شرکت کرد و با رتبه صد و چهار در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران قبول شد. غلامحسین بعد از ورود به دانشگاه، همکاری خود را با انجمن اسلامی آغاز کرد و یکی از نیروهای فعالی بود که حساسیت زیادی روی مسایل دانشگاه داشت. تا این که خرداد 1359 دانشگاه ها به علت انقلاب فرهنگی تعطیل شد.

فعالیت های مذهبی
اولین نشانه های علائق مذهبی او با ورود به مسجد و هیأت های مذهبی، ظهور و بروز پیدا کرد. در این دوره، بیشترین علاقه اش را مطالعه کتاب های مذهبی تشکیل می داد. غلامحسین تا سال 1352 انسان ویژه ای به لحاظ مذهبی نبود، اما از حدود کلاس دهم دبیرستان به طرف فعالیت های منسجم و سازمان یافته در مسجد کشیده شد. آیت الله سیدمحمدمهدی موسوی خلخالی در مسجد صدریه باعث شد تا روحیات مذهبی او شکل بگیرد. بچه های مسجد صدریه، از غلامحسین خط می گرفتند. چون به مسجد و کتابخانه خیلی علاقه داشت، کارهای خدماتی کتابخانه مانند جمع کردن، نگهداری و نام نویسی را انجام می داد. برای جلسات سخنرانی، موضوعاتی را که به درد جوان های آن روز می خورد پیشنهاد می کرد. او از همان سال ها خصلت رهبری و نیروسازی را داشت. در جلسات دینی مسجد، فراخوان مقاله را باب کرد. هر سال نزدیک نیمه شعبان از علمای بزرگ، مقاله گرفته می شد. افشردی، آنها را گردآوری می کرد و با نظارت آیت الله سیدمحمدمهدی موسوی خلخلالی به صورت کتاب چاپ می کرد. مجموعه این مقالات که درباره مسایل مهدویت بود، پنج جلد کتاب شد که عامل اصلی این کار غلامحسین افشردی بود. هشت ماه از سربازی اش گذشت که انقلاب اوج گرفت و او به فرمان امام خمینی(ره) از پادگان فرار کرد. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در کنار پدر و برادرش در جریان تصرف پادگان عشرت آباد( حضرت ولی عصرعج)، پادگان نیروی هوایی، پادگان حر و کلانتری 14 تهران حضور داشت. او به انقلاب اسلامی جهانی فکر می کرد. تلقی اش از انقلاب محدود به جغرافیای خودمان نبود. می گفت: خدا کند انقلاب ما مثل انقلاب الجزایر نشود چون همان فسادی که قبل از انقلاب آنها بوده هنوز هم هست و فقط یک اسم از آن بجا مانده است. ما برای اسلام انقلاب کردیم باید اسلام را کامل پیاده کنیم. غلامحسین افشردی در برابر عواملی که در تحریف انقلاب، تضعیف امام خمینی(ره) گام برمی داشتند، می ایستاد. او به عالم وارسته علامه محمدتقی جعفری علاقه داشت و از محضر ایشان استفاده می کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدتی در کمیته انقلاب اسلامی مسجد صدریه فعالیت کرد.

دوران سربازی از هدایت فکری سربازان تا فرار از پادگان
اسفند 1356 برای طی دوره آموزشی خدمت سربازی به پادگان جلدیان در شهرستان نقده( آذربایجان غربی) رفت. سپس به ایلام منتقل شد. ابتدا در تپه خرگوشان مشغول نگهبانی بود. بعد از آن راننده فرمانده گروهان یک شد. شبهای جمعه در مراسم دعای کمیل که در منزل آقای محمد علی محمدی در شهر ایلام برگزار می شد، شرکت می کرد. سربازی او مصادف بود با شروع انقلاب اسلامی. کراهت داشت در سربازی بماند. از طرفی، می خواست بماند و با سربازها صحبت کند تا مقابل مردم نایستند و تیراندازی و برخورد نکنند. او مسایلی را که در پادگان اتفاق می افتاد و اخبار لازم را برای آیت الله حیدری ـ امام جمعه ایلام پس از انقلاب ـ بازگو می کرد، تا اینکه فرمانده اش فهمید و او را از سربازان دیگر جدا کرد. هشت ماه از سربازی اش گذشت که انقلاب اوج گرفت و او به فرمان امام خمینی(ره) از پادگان فرار کرد. عبدالوهاب فرهادنیا از اهالی ایلام و دوستان دوره سربازی او می گوید: ایشان که گوش به فرمان امام(ره) بود دستور امام(ره) را اجرا کرد و مهرماه 1357 از سربازی فرار کرد. من با اسم شخص دیگری برای او بلیط اتوبوس گرفتم و به تهران برگشت. غلامحسین، وقتی به تهران رسید به من گفت که دو سرباز در قلعه اسماعیل خان مسؤول گیرنده ـ فرستنده رادیویی و تلویزیونی هستند که دو روزه غذا نخوردند برو و برای آنها غذا ببر. وقتی من برای آنها غذا بردم، می گفتند که افشردی هر شب برای ما غذا می آورده و از فرار او ناراحت بودند. غلامحسین پس از پیروزی انقلاب اسلامی تصمیم گرفت به ایلام بازگردد. در دست نوشته هایش آمده است: اسفند 1357 با اتوبوس مسافربری تی . بی . تی از تهران با رضا حرکت کردیم برای ایلام. هشت و نیم صبح رسیدیم. رفتیم گروهان. حدوداً اکثر افسران و درجه داران آمده بودند، ولی سربازان کمی. خبری نیست و فقط باید ماند و به کارها سر و صورتی داد. عبدالوهاب فرهادنیا می گوید: او آنقدر با تدبیر بود و در سازماندهی قرارگاه نقش مؤثری داشت تا آنجا که فرمانده قرارگاه ایشان را خیلی دوست داشت.

خبرنگاری
فکر و ایده اش خیلی فراتر از این بود که یک جمع کوچک را راهنمایی کند. می گفت من اگر معلم بشوم می توانم دویست نفر را ارشاد کنم ولی اگر بتوانم یک مقاله خوب بنویسم، می توانم دویست هزار نفر را ارشاد کنم. غلامحسین، با تعطیلی دانشگاه ها برای انقلاب فرهنگی به عرصه روزنامه نگاری پا گذاشت و چند ماه از انتشار روزنامه جمهوری اسلامی گذشته بود که به عنوان خبرنگار، فعالیت خود را در روزنامه آغاز کرد. از تاریخ 19 خرداد 1361 کارت خبرنگاری در روزنامه را دریافت کرد اما چیزی نگذشت که خودش را نشان داد و دبیر سرویس خبر تهران شد. معروف شد که آدم قابلی است. بچه ها را سریع دنبال خبر می فرستاد و سازماندهی می کرد. اصلاً مدیریت تو وجودش بود. فعالیت افشردی به قدری قابل تمجید بود که روزنامه، روی او حساب خاصی باز کرده بود. فعالیتی مستمر، خستگی ناپذیر و بی وقفه که ساعت خاصی را نیز قایل نبود. نسبت به مسایل مملکتی، انقلاب و مسایل ارزشی فوق العاده حساس بود. گفت و گوی افشردی با احمد مفتی زاده ـ از رهبران مذهبی اهل سنت کردستان در آن دوران ـ بسیار قابل اهمیت است. تعارض سیاست دولت موقت با روحیه مردم انقلابی و امام، شورش و غایله های گروه های ضدانقلاب، سلطنت طلب و سازمان های چپ در استان های مرزی به خصوص کردستان، عملیات تروریستی گروهک فرقان و جریان منافقین از جمله مواردی بود که فضایی پر التهاب را بر کشور حاکم کرده بود. مصاحبه افشردی با مفتی زاده در سنندج هجدهم شهریور 1358 در روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسید. او نخستین خبرنگاری بود که پس از انقلاب( آبان 1358) همراه هیأتی شامل مهندس مهدی بازرگان، دکتر ابراهیم یزدی و دکتر مصطفی چمران از طرف روزنامه جمهوری اسلامی به کشور الجزایر اعزام شد. حاصل این سفر، گزارشی بود که در تاریخ 12 آبان 1358 در روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسید. اخبار لانه جاسوسی برای روزنامه جمهوری اسلامی خیلی اهمیت داشت. از آنجا که گروه های مختلف، تجمعات متعددی جلوی سفارت داشتند ولی گروه های مذهبی، پیشتاز تسخیر لانه جاسوسی بودند، روزنامه هر روز یک خبر از تجمع گروه های مذهبی منتشر می کرد. غلامحسین افشردی در این زمینه خیلی فعال بود. او سریع خودش را به محل می رساند و یا کسی را برای تهیه گزارش و عکس می فرستاد. در جریان واقعه طبس که در تاریخ 5 اردیبهشت 1359 به وقوع پیوست و چند ساعت پس از حضور نظامی آمریکا در طبس به عنوان اولین خبرنگار به محل حادثه رفت. او ضمن تشریح واقعه، چهار گزارش در این خصوص به چاپ رساند و هر روز جزئیات تازه ای را از ماجرا افشا کرد. جنگ که شروع شد، برای تهیه خبر به آبادان رفت، اما وقتی دید که مردم جنوب برای دفاع از سرزمین شان، احتیاج به کمک دارند. همانجا ماند تا به مردم و رزمندگان کمک کند. او گاهی به صورت تلفنی چند گزارش برای برخی روزنامه ها و یا مجلات می فرستاد اما دیگر به طور مستمر این کار را انجام نداد.

اعزام به الجزایر ،اردن ،لبنان
بعد از پیروزی انقلاب در فعالیت های انقلابی نقش مؤثری داشت. سال ۱۳۵۸ فعالیت خود را در سرویس فرهنگی و سیاسی روزنامه جمهوری اسلامی آغاز کرد و اولین خبرنگاری بود که به الجزایر اعزام شد.
پس از آن بنا به دعوت سازمان امل ، از طرف این روزنامه، سفر ۱۵روزه ای به لبنان و اردن انجام داد.سفر به لبنان برگ دیگری از فعالیت های مطبوعاتی غلامحسین افشردی است. او تیرماه 1359 به مدت دو هفته به لبنان سفر کرد. سفری که حاصل آن چاپ پنج گزارش در روزهای چهارم، هفتم و پانزدهم مرداد و پنجم و هشتم شهریور 1359 در روزنامه جمهوری اسلامی بود. او در جریان سفر به لبنان متن با افرادی زیر گفت گو کرده است؛ حسین الحسین، داود داودـ از رهبران جنبش امل لبنان ـ خلیل حمدان ـ عضو هیأت رئیسه جنبش امل ـ ابویاسر محمودـ عضو گروه الفتح ـ معین ـ رییس کتیبه الجرمق ـ سیدحسین موسوی( ابوهشام)ـ سخنگوی جنبش امل و عضو شورای فرماندهی حزب الله لبنان. او همچنین راجع به آب و هوا، سطح مطالعه و روزنامه خوانی در لبنان، زندگی مردم بعضی از روستاها، دیدار با مفتی شیخ حسن خالد و مصاحبه با مسؤولین اردوگاه مخیمه( اردوگاه مردم فلسطین در صور) دست نوشته هایی را از خود بجای گذاشته است که هم اکنون موجود می باشد. او در این سفر به تمامی مسایل و موضوعات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی لبنان پرداخته و حتی مسایل حاشیه ای از دید وی پنهان نمانده است. هر کدام از این گزارش ها دارای مقدمه ای است که خواننده را با محتوای گزارش آشنا می کند و سپس موضوعاتی را که پیش تر به آن پرداخته شده، مورد اشاره قرار می دهد. همچنین او با دوربینی که به همراه داشته، عکس های خبری و گاه منحصر به فردی گرفته است.

ورود به سپاه و نام مستعار
غلامحسین افشردی اوایل سال ۱۳۵۹ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و ابتدا در واحد اطلاعات مشغول به خدمت شد و در زمینه شناسایی و مقابله با گروهک های منحرف و وابسته، فعالیت خود را استمرار بخشید. در این واحد بود که نام مستعار حسن باقری برای وی در نظر گرفته شد.
مسئولیت های شهید در طول دفاع مقدس
فرماندهی محور جنوب:
شهید باقری به دلیل لیاقت، شجاعت و شهامتی که داشت در دی ماه سال 1359 به عنوان یکی از معاونین ستاد عملیات جنوب انتخاب شد و در شکست محاصره سوسنگرد، فرماندهی عملیات امام مهدی(عج)، فتح، ارتفاعات الله اکبر و دهلاویه نقش به سزایی داشت و همه این نبردها در شرایطی اجرا می شد که عملیات منظم نیروهای خودی با مشکل مواجه شده بود و اغلب بدون نتیجه می ماند، همه تلاش شهید باقری و برادران سپاه این بود که ثابت کنند می توان دشمن را شکست داد.
با برکناری بنی صدر و با توجه به شرایط سیاسی آن زمان، در اجرای عملیات فرماندهی کل قوا شرکت داشت و پس از مجروح شدن سردار رحیم صفوی هدایت عملیات را به عهده گرفت و دراین عملیات به عنوان فرماندهی لایق و کاردان شناخته شد.
فرماندهی محور دارخوین درعملیات ثامن الائمه(ع):
شهید باقری که فرماندهی محور دارخوین را به عهده داشت، در عملیات شکست حصر آبادان در طرح ریزی، سازماندهی و کسب اخبار و اطلاعات دشمن نقش مؤثری داشت.
معاونت فرماندهی عملیات طریق القدس:
در عملیات طریق القدس که برای اولین بار قرارگاه مشترک بین سپاه و ارتش تشکیل گردید، شهید باقری به عنوان معاونت فرماندهی کل سپاه در قرارگاه فرماندهی عملیات مشترک حضور یافت و در شناسایی محورها و تحلیل و پیش بینی حرکتهای دشمن و پی گیری مسائل رزمی نقش مهمی را ایفا نمود.
شهید باقری دراجرای مرحله اول این عملیات سه شبانه روز بیدار بود و در آماده سازی مرحله دوم عملیات، به دلیل خستگی مفرط، شب هنگام طی تصادفی بشدت مصدوم شد و به بیمارستان منتقل گردید. برادر شهید در این مورد می گوید: در بیمارستان در لحظاتی که معلوم نبود زنده می ماند یا خیر و با اینکه به سختی سخن می گفت می پرسید: پل سابله کارش به کجا کشید؟ بشدت به فکر عملیات و نگران آن بود. با اینکه یک ماه دستور استراحت مطلق پزشکی به او داده بودند، پس از یک هفته، بیمارستان را ترک کرد و به ستاد عملیات جنوب بازگشت و با وجود آثار جراحت و سردرد شدید، به فعالیت خود ادامه می داد. پس از عملیات موفق طریق القدس ، دشمن بعثی دست به یک حمله در تنگه چزابه زد ، شهید باقری با وجود ضعف جسمی،تلاش زیادی برای تثبیت این نقطه استراتیژیک و مهم به عمل آورد و با اسقامت عجیبی چندین شب متوالی و بدون لحظه ای استراحت،به هدایت عملیات پرداخت و حتی در یک مرحله، به عنوان فرمانده گردان وارد عمل شدو تپه ای را که 400 نفر از نیروهای دشمن روی آن مستقر بود و بر نیروهای خودی تسلط داشت به تصرف در آورد.
فرماندهی قرارگاه نصر در عملیات فتح المبین، بیت المقدس، رمضان
1 - فتح المبین:
قبل از شروع عملیات، شهید باقری با تجزیه و تحلیل اطلاعات واصله، تمام واحدهای اطلاعاتی را در راستای اهداف این عملیات توجیه و وظایف هر یک را مشخص کرد. با توجه به وسعت منطقه عملیات، چهار قرارگاه برای کنترل و هدایت عملیات مشخص گردید. جناح شمالی منطقه، حساسترین محور عملیات بود. به دلیل این اهمیت و حساسیت، شهید باقری به عنوان فرمانده قرارگاه نصر (قرارگاه مشترک ارتش و سپاه) در این جناح انتخاب گردید. ضمن اینکه در قرارگاه مرکزی کربلا نیز در کنار فرماندهی کل عملیات (سردار محسن رضایی) به عنوان مشاور عملیات و مسئول اطلاعات، فعالیت بسیار مؤثری داشت. در مرحله اول عملیات فتح المبین، قرارگاه نصر با موفقیت کامل به اهداف خود رسید و در مرحله دوم عملیات، با اصرار و تاکید شهید باقری تصرف ارتفاعات رادار (ابوصلبی خات) از محور قرارگاه نصر انجام پذیرفت که پس از موفقیت و استقرار نیروهای خودی، دلیل اصرار شهید باقری کشف گردید.
2 - بیت المقدس:
بلافاصله پس از عملیات فتح المبین آماده سازی عملیات بیت المقدس آغاز گردید. هید باقری ضمن تلاش برای هماهنگی واحدهای اطلاعاتی در طرح ریزی عملیات نیز حضور داشت و می گفت: لزومی ندارد ما مستقیماً وارد شهر خرمشهر شویم، بلکه باید دشمن را دور بزنیم و عقبه او را ببندیم تا شهر خود به خود سقوط کند. با اینکه نظرات دیگری هم برای چگونگی آزادی خرمشهر وجود داشت، اهمیت و تاکید او پس از فتح خرمشهر آشکار شد. در این عملیات شهید باقری به عنوان فرماندهی قرارگاه نصر، در اجرای عملیات نقش مؤثری را ایفا کرد. از هدفهای عمده این قرارگاه، خرمشهر و تامین مرز شلمچه و شرق بصره بود. پس از دو مرحله عملیات موفقیت آمیز، در مرحله سوم عملیات، قرارگاه نصر با محاصره دشمن در ناحیه شلمچه، مزدوران بعثی را مستاصل و مضمحل کرد و شهر خرمشهر نیز آزاد گردید.
3 - رمضان:
پس از عملیات بسیار موفق بیت المقدس، طرح ریزی و آماده سازی عملیات رمضان آغاز گردید. در این عملیات شهید باقری همچنان در مسئولیت قرارگاه نصر حضور داشت. در مرحله اول عملیات رمضان این قرارگاه نقش عمل کننده نداشت و به عنوان قرارگاه احتیاط پیش بینی شده بود، ولی با روحیاتی که شهید باقری داشت ضمن حضور در قرارگاه فتح و همکاری جدی و فعال با فرماندهی آن، در مراحل بعدی عملیات رمضان به علت پاتک های بسیار شدید و سنگین دشمن بعثی، قرارگاه نصر نقش بسیار مؤثری در دفع آنها و حفظ مواضع خودی داشت تا جایی که شهید باقری جهت کنترل دقیق تر و تقویت روحیه رزمندگان، مقر تاکتیکی قرارگاه نصر را پشت خاکریزهای خط مقدم مستقر کرد و تا تثبیت شرایط، در همان جا حضور داشت.فرماندهی قرارگاه کربلا و جانشین فرماندهی کل در قرارگاههای جنوب پس از عملیات رمضان، شهید باقری از طرف فرماندهی کل سپاه به سمت فرماندهی قرارگاه کربلا و جانشین فرماندهی کل در قرارگاههای جنوب منصوب گردید. در شرایطی که طرح ریزی عملیات از منطقه جنوب به جبهه غرب منتقل شده بود، همزمان با اجرای عملیات مسلم ا بن عقیل(ع)، شهید باقری در قرارگاه کربلا با شناسایی و پی گیری مستمر، عملیات محرم را طرح ریزی کرد و با کسب موافقت، نسبت به اجرای آن وارد عمل شد. با توجه به کسب تجربیات و نتایج حاصله از موفقیتهای رزمی و نظامی، ساختار سازمان رزمی سپاه شکل گرفت و بر اثر لیاقت و شایستگی قابل توجه و در خور تحسین شهید باقری، ایشان به عنوان جانشین فرماندهی یگان زمینی سپاه منصوب گردید.

ازدواج
اواخر مرداد 1360 مهمترین رویداد زندگی حسن باقری که همان ازدواج بود، صورت گرفت. خانم پروین داعی پور همسر شهید می گوید: من متولد اهواز و اصالتاً دزفولی هستم. از سال 1357 در رشته رادیولوژی دانشگاه اهواز تحصیل کردم. با شروع جنگ تحمیلی به عنوان مسؤول ستاد مقاومت خواهران پاسدار در اهواز مشغول به خدمت شدم. یکی از دوستانم، آقای باقری را که از بچه های سپاه و همکار شوهرش بود، برای ازدواج به من معرفی کرد و گفت که ایشان همه وقتش در جبهه می گذرد و هر لحظه در معرض شهادت است، اما من تصمیم خودم را گرفته بودم. باید آتش این جنگ را با شروع یک زندگی تازه تحقیر می کردم، یک زندگی جدید با کسی که ممکن است فردا در کنارم نباشد. مرداد 1360 با حسن باقری ازدواج کردم و زندگی مشترک ما آغاز شد. این زندگی مشترک از نظر زمانی، کوتاه ولی از لحاظ کیفیت ارزش بالایی داشت. برخورد حسن، مهربانانه و سنجیده بود، به طوری که در روزهایی که در خانه نبود احساس می کردم اگر یک ماه دیگر هم نیاید، همین توان معنوی برایم کافی است. من واقعاً احساس خوشبختی می کردم. هر دو بعد از استخاره، تصمیم گرفتند اگر بچه شان پسر بود، نام او را موسی بگذارند و اگر دختر بود به خاطر شدت علاقه او به امام زمان(عج) نرگس بگذارند. در یادداشت های روزانه حسن باقری( 27/6/1361) آمده: خداوند تعالی در ساعت بیست، یک دختر به زندگی ما عطا کرد که اسمش نرگس است. فکر می کردم که لطف خداوند شامل حال ما خواهد شد ولی نه به این کیفیت( شکراً لله رب العالمین) همسر حسن باقری از منطقه جنگی جدا نشد و زیر موشک باران دشمن و بمباران خبرهایی که هر لحظه می رسید، همراه و همدوش او بود. حسن گاه در این جبهه و گاه در جبهه دیگر بود و گاهی تا چند روز به منزل سرکشی نمی کرد. در مرحله ای از جنگ، زندگی فرماندهان به تهران منتقل شد. زندگی آنها هم از اهواز به تهران انتقال داده شد اما اصلا در این خانه زندگی نکردند، چون منطقه ای که برای عملیات انتخاب شده بود نزدیک دزفول بود. اتاقی در منزل یکی از دوستانش در دزفول گرفت و در آن زندگی کرد.

دیدار با امام
ساعت 11:30 روز 26 دی ماه 1360 جمعی از فرماندهان به دیدار امام خمینی(ره) رفتند. حسن باقری در مورد عملیات آزادسازی بستان و هویزه برای امام(ره) توضیح داد، بعد روی دو برگه کاغذ، نقشه عملیات را برای ایشان کشید و از روی آن گزارش داد. امام(ره) چند سؤال از حسن پرسید و او آگاهانه جواب داد. در این دیدار، محسن رضایی، نگرانی فرماندهان درباره شهادت نیروهایشان را برای امام(ره) توضیح داد. در پایان، حسن باقری به امام گفت: دعا کنید ما شهید بشویم و امام در جواب گفتند: دعا می کنم شما پیروز بشوید.

خصوصیات اخلاقی
شخصیت پرمعنی ای داشت
سپهبد شهید علی صیاد شیرازی در رابطه با شهید باقری می گوید: از همان لحظه آشنایی با حسن باقری محبت شان به دل من رفت و یک احساس احترام به ایشان کردم، چون دیدم جوانی با این سن و سال آن قدر پرتلاش، پرتحرک و مؤثر در آن قرارگاه است و شخصیت ایشان برای من خیلی پرمعنی بود، این آشنایی بود که با سردار باقری پیدا کردم.
حسن باقری تأثیر جدی بر عملیات ها'>عملیات ها داشت
همچنین سرلشکر سیدیحیی صفوی، دستیار و مشاور عالی فرمانده کل قوا معتقد است: قوی ترین فرمانده حسن باقری بود. وجود فرماندهان رشید، لایق و قاطع در عملیات ها'>عملیات ها از دیگر عوامل پیروزی بود. لیاقت و ویژگی های فرماندهی چون شهید [حسن] باقری که تسلط زیادی بر عوامل تأثیرگذار مانند دشمن، زمین، جو و نیروهای خودی داشت تأثیری جدی بر عملیات ها'>عملیات ها داشت.
در ارتباط برقرار کردن قوی بود
سرلشکر محمد جعفری، فرمانده پیشین سپاه پاسداران روایت می کند: حسن باقری در ارتباط برقرار کردن خیلی فعال و قوی بود، با همه امام جمعه ها ارتباط برقرار می کرد. یک روحانی و شخصیتی که به قرارگاه می آمد حسن باقری وقتش را طوری تنظیم می کرد که حتماً به ملاقات با آن شخصیت در قرارگاه برسد.
ثابت کرد که می توانیم
دریابان علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی خاطرنشان می کند: حسن باقری به دلیل این که در محورهای مختلف اطلاعات عملیات داشت اطلاعات را جمع بندی خوبی کرده بود و ارائه داد. حسن باقری یک گزارش شسته، رفته و کامل و دقیق نسبت به خطوط خودی و دشمن ارائه داد و اولین بار ما ثابت کردیم که می توانیم.
یادداشت امام خمینی (ره) بر عکس شهید باقری
بر اساس یادداشت های روزانه آن فرمانده جوان، وی به عنوان فرمانده در هر ۲۴ ساعت ۱۸ ساعت فعالیت می کرد و طی اجرای عملیات ها'>عملیات ها شب ها بیدار می ماند تا عملیات ها'>عملیات ها را به خوبی هدایت و فرماندهی کند. امام خمینی (ره) پس از شهادت حسن باقری بر روی عکس وی نوشتند: خداوند شهید شب زنده دار ما را با شهدای صدر اسلام محشور فرماید. اگر چه نمی توان با اندک اطلاعات به روی کاغذ، معرف شخصیت حسن باقری به عنوان یک نخبه، میراث معنوی و سرمایه ملی بود.
فصاحت، بلاغت و گیرایی سخن از اخلاص در کلام آن بزرگوار سرچشمه می گرفت. معتقد بود که فرماندهان باید سلسله مراتب فرماندهی را رعایت کنند تا نتیجه مطلوب به دست آید. واقع نگری در مقابل مسایل جنگ و عدم هراس از برخورد با مشکلات او را چندین قدم جلوتر از دیگران قرار می داد. بسیار دانا، با تدبیر، مبتکر، عاقل، فهمیده و زیرک بود و سعی می کرد تا با بحث، مشورت، تفکر و بررسی به بهترین راهکار و طرح، دست یابد. ارتقای مقام، هیچوقت باعث نمی شد در او خصلت های منفی به وجود بیاید. غرور در قاموس او جایی نداشت. شوخ طبع، شجاع، ریسک پذیر و به دنبال کشف استعدادها بود. آرامشی در وجودش بود که می توانست با تواضع کامل با دیگران ارتباط برقرار کند. در ابتدا به دلیل چهره خیلی جوانش، کسی او را جدی نمی گرفت، ولی در عمل به همه علی الخصوص فرماندهان ارتش، ثابت کرد که چه توانایی دارد. آن بزرگوار به امدادهای غیبی و اراده و قدرت الهی اعتقاد و توکل کامل داشت و در هر مناسبتی با نشان دادن اعتقادات و التزاماتش دیگران را هم به توجه به این امور توصیه می کرد. یکی از ویژگی های کاری حسن باقری، یادداشت نویسی بود. یادداشت روزانه نویسی را از نوجوانی آغاز کرد. یادداشت های روزانه او در دوران جنگ، هرچند اندک برجا مانده است اما عادتی بوده که از گذشته با او همراه بوده است. پایه گذاری آرشیو اسناد در گلف ـ ستاد عملیات جنوب ـ یکی از اقدامات مهم و مؤثر وی در دوران جنگ به شمار می رود. تأکید بر گزارش نویسی، نگهداری سوابق بررسی های اطلاعاتی، نگارش، جمع بندی و تحلیل مکتوب از وقایع و حوادث را به عنوان سه پایه بسیار مهم در امر اطلاعات نظامی مورد توجه قرار می داد. اهمیت دادن به شنود تجهیزات مخابراتی دشمن و تلاش برای راه اندازی این بخش، حتی با استفاده از یک بیسیم کوچک از دیگر ابتکارات وی به شمار می رود. او عصاره تفکر بسیجی در رده های بالای تصمیم گیری بود. قدرت تفکر، طراحی و ارائه شیوه های نو در نبرد و همچنین قدرت تجزیه و تحلیل قوای خودی و دشمن از مشخصه های او برشمرده شده است. به گواه اسناد موجود، تغییر شیوه نبرد که موجب تغییر وضعیت جنگ شد در ابتدا بین فرماندهان جوان سپاه مطرح شد به طوری که سه ماه پس از شروع جنگ تحمیلی و در اوج ناامیدی فرماندهان نظامی، حسن باقری نوشت: (باید به خود جرأت داد که این نوع جنگیدین به درد نمی خورد و لازم است که استراتژی این جنگ عوض شود.) شناخت عمیق حسن باقری نسبت به دشمن، به او اعتماد به نفس عالی بخشیده بود. این اعتماد به نفس در او روحیه فرماندهی قاطع و دوراندیش ایجاد کرده بود که در طراحی ها بسیار مثمر ثمر بود.

شهادت
روایت سرلشکر محمد باقری از عروج برادر
بعد از عملیات محرم و مسلم بن عقیل در سال ۶۱ قرار بر این بود که عملیات وسیعی طراحی و اجرا شود. در همه رده ها، فرماندهان در حال بررسی و شناسایی بودند. اطلاعات زیادی از اسرای عراقی گرفته شده بود. کار های اطلاعاتی زیادی نیز انجام شده بود که چگونه به یک عملیات بزرگ موفق دست پیدا کنیم.
تقریباً هر روز تیم هایی به شناسایی می رفتند. شهید مجید بقایی فرمانده قرارگاه کربلا و شهید حسن باقری جانشین فرمانده یگان های زمینی سپاه و تیم های دیگر نیز مشغول فعالیت بودند.
آماده انجام یک عملیات بزرگ بودیم. فرماندهان برای دیدار با حضرت امام (ره) راهی تهران شدند؛ اما شهید باقری و تعدادی از دوستان به این دیدار نرفتند. حرف شهید باقری این بود که به امام (ره) چه بگوییم؟! بگوییم نیرو های بسیجی را چند ماه آموزش داده ایم، اما نمی دانیم می خواهیم کجا عملیات انجام دهیم؟
روز ها مشغول شناسایی بودیم. روز نهم بهمن سال ۶۱ پس از اینکه در منطقه شرهانی به اجرای عملیات شناسایی پرداختیم به منطقه عمومی فکه آمدیم. بر روی یکی از ارتفاعات این منطقه، می شد مناطق مقابل در خاک عراق را دید. در مورد منطقه و ارتفاعات و نحوه انجام عملیات و آزادسازی ارتفاعات بحث شد. این بحث ها هم در سطح عملیاتی و هم در سطح راهبردی بود؛ چرا که انجام یک عملیات بزرگ نیازمند حضور ۲۰ لشکر بود. عکس های هوایی و زمینی آن منطقه را نیز داشتیم.
پس از بررسی میدانی با ۲ جیپی که به منطقه آمده بودیم، وارد دیدگاه خمپاره چی های نیروی زمینی ارتش در آن منطقه شدیم. عکس ها را در سنگر دیدگاه مورد بررسی قرار دادیم؛ اما همچنان درباره وضعیت و چگونگی ارتفاعات اختلاف نظر ها وجود داشت.
حدود ساعت ۹ صبح بود. آفتاب از سمت شرق می تابید و احساس می کردیم زاویه تابش آفتاب به گونه ای است که عراقی ها ما را نمی بینند؛ گرچه خمپاره هایی به اطراف سنگر اصابت می کرد.
به من گفتند مختصات دقیق سنگر را از خمپاره چی های ارتش سوال کن تا دچار اشتباه نشویم. من اکراه داشتم، اما تبعیت کردم و چند متر از سنگر دور شدم که صدای خمپاره ای بلند شد و به سنگر خورد.
اشخاصی که در محل انفجار بودند، بدن هایشان خیلی آسیب دید و همه پنج نفر حاضر در سنگر در نهایت به شهادت رسیدند؛ البته کسانی که عقب تر بودند، آسیب کمتری دیدند. مجید بقایی و حسن باقری در آن لحظه زنده بودند، اما مجید پایش قطع شده بود. آن ها را سوار جیپ کردیم؛ اما ۱۰ دقیقه بعد مجید بقایی به شهادت رسید. همچنین ترکش های زیادی به بدن حسن باقری برخورد کرده و موج انفجار رگ های بدنش را نابود کرده بود. حسن در مسیر ذکر یا صاحب الزمان (عج) و یا حسین (ع) بر سر زبان داشت. آن ها را به مقر یگان امام رضا (ع) رساندیم. آمبولانسی داشتند که سرم داخل آمبولانس را برداشتیم و به بدن حسن وصل کردیم. من تماس گرفتم و یک بالگرد به کمک ما آمد. حسن را سوار بالگرد کردیم. بالگرد در اندیمشک بر زمین نشست؛ اما حسن در راه بیمارستان به شهادت رسید و به دیدار معبودش رفت.
نتیجه کار های اطلاعاتی نیز این شد که ما در آن منطقه عملیات نکنیم و آماده عملیات ها'>عملیات های والفجر مقدماتی و والفجر یک شدیم.

منبع : پایگاه نشر آثار شهید حسن باقری،پایگاه سراج اندیشه،وب سایت فراکتاب،دفاع پرس،ایسنا،سایت صدا وسیما
برچسب ها : دفاع مقدس جنگ تحمیلی سرداران شهید شهدای شاخص حسن باقری زندگی نامه غلامحسین افشردی

نام*
ایمیل*
نظر*


© 1397 کلیه حقوق محفوظ است | طراحی وب سایت
x - »